محل تبلیغات شما




امشب که آخرین صفحه کتاب زیست پیش دانشگاهی و خوندم کتاب وبستم ورفتم توفکر باخودم فکرکردم چی باعث شد من اینقدر عوض بشم منی که سه سال قصد داشتم بخونم دوباره برای کنکور وهربارتنبلی میکردم چی شد اینطور باقدرت چسبیدم به درس وکنکوریک هو یادت افتادم نمیدونم اتفاقی بودیاتاثیر خواب دیشبم که همش شامل بودن تو میشد.ولی اینو میدونم همیشه برام الگو بودی وقتی پشتکارت برای رسیدن به آرزوت ومیدیدم.هنوزم نمیدونم چی شد اون علاقه ریشه دارم تودلم شد تنفرفقط اینومیدونم همون تنفرم باعث شد بیوفتم تو دور رقابت باهات تا به تو وبقیه بفهمونم منم میتونم ازتو بهترو برتر باشم.امشب فکرکردم بین اون حس تنفرو انتقامم هنوزم حس علاقه ای هست که باعث میشه اینجا بگم اگه الان به جایی رسیدم که بااطمینان بگم قطعا سال بعد این موقع به هدفم رسیدم مدیون بودن تویی هست که حتی بین همه ی حس های تنفرو دلخوری که دارم بازم بودنت مفید بوده برام.گاهی فکرمیکنم شاید تو فقط اومدی توزندگیم که منو ت بدی تابیشتر خودمو دوست داشت باشم.
دلم برات تنگ شده بی وفای دوست داشتنی من⁦

کمترازیک هفته دیگه من سی ساله میشم.یادمه کوچیکترکه بودم تصورم ازسی سالگی یه خانم خونه دار بود بادوتابچهاماچیزی که هستم کلا باتصورم فرق داره.صادقانه بخوام بگم بیست ونه سالگی اصلا برام خوب نبود.خیلی اذیت شدم خیلی اشک ریختم خلاصه اینکه دوست دارم زودتر این چندروزه باقی مونده ازبیست ونه سالگی نحس هم بگذره.حسم به سی سالگی خوبه مطمئنم قراره به رویاهام برسم.ولی ازهمه مهمتر منتظریک نشونم یک هدیه ازطرف خدا برای اون روز.خداجونم امیدمو ناامید نکن


امروزاینقدرانرژیم زیادبودکلی کارکردم ازسرخ کردن سبزی وکرفس تاپخت مربا حتی تدارک نهارفردارم دیدم.یکم ازدرس عقبم فردااول بایدتمرینای کلاس طراحیمو انجام بدم بعدبرسم به برنامه ریزی واسه درسام.مطمئنم بزودی به آرزوم میرسم.اون هم ورودبه دانشگاه علوم پزشکی تهران هست

خدایابرای تمام لحظات زیبای زندگیم هزاران بارشکرت

شب بخیر


امروز ازصبح حالم خوب بودنمیدونم چرا.هرچی بود برخلاف همیشه غرغرنکردم برای روزپرکارم بایدمیرفتم انسولین های باباروبگیرم کاربانکی هم داشتم برای خونه هم بایدخریدمیکردم.اما پرانرژی حاضرشدم بعدمدت ها یه آهنگ شادگذاشتم یه کم آرایش کردم وادکلن محبوبم وزدم.امروزبرام متفاوت بودچون نه صف طولانی عابربانک نه نبودتاکسی عصبانیم نکرد.بالاخره تاکسی اومدسوارشدم بین راه سرمو برگردوندم سمت ماشین کناری بالاخره دیدمش بعد ماه ها.همون چشم هاهمون صورت هنوزم ازراه دور انرژی مثبت میداد بهم ازهمونا که وقتی حالم بدبود ازراه دور بین پروازاش حالم وخوب میکرد .نمیدونم تاثیرخواب دیشبم بودیاتاثیرحرف های دکترآزمندیان راجب خودباوری یاهمون نشونه ای که ازخداخواستم برام بفرسته هرچی بود دیدنش بعدازمدت هاحتی همون چندثانیه کوتاه برام لذت بخش ترین لحظه بود.خدایاهزاران بارشکرت


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها