محل تبلیغات شما


امشب که آخرین صفحه کتاب زیست پیش دانشگاهی و خوندم کتاب وبستم ورفتم توفکر باخودم فکرکردم چی باعث شد من اینقدر عوض بشم منی که سه سال قصد داشتم بخونم دوباره برای کنکور وهربارتنبلی میکردم چی شد اینطور باقدرت چسبیدم به درس وکنکوریک هو یادت افتادم نمیدونم اتفاقی بودیاتاثیر خواب دیشبم که همش شامل بودن تو میشد.ولی اینو میدونم همیشه برام الگو بودی وقتی پشتکارت برای رسیدن به آرزوت ومیدیدم.هنوزم نمیدونم چی شد اون علاقه ریشه دارم تودلم شد تنفرفقط اینومیدونم همون تنفرم باعث شد بیوفتم تو دور رقابت باهات تا به تو وبقیه بفهمونم منم میتونم ازتو بهترو برتر باشم.امشب فکرکردم بین اون حس تنفرو انتقامم هنوزم حس علاقه ای هست که باعث میشه اینجا بگم اگه الان به جایی رسیدم که بااطمینان بگم قطعا سال بعد این موقع به هدفم رسیدم مدیون بودن تویی هست که حتی بین همه ی حس های تنفرو دلخوری که دارم بازم بودنت مفید بوده برام.گاهی فکرمیکنم شاید تو فقط اومدی توزندگیم که منو ت بدی تابیشتر خودمو دوست داشت باشم.
دلم برات تنگ شده بی وفای دوست داشتنی من⁦

ازدلم نرفتی توکه ازدیده ام رفتی...

روزشمارسی سالگی

خونه داری هم عالمی دارد

تو ,باعث ,چی ,حس ,اون ,علاقه ,چی شد ,هست که ,باعث شد ,که بااطمینان ,بااطمینان بگم

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

اشعار الشاعرمحمد ابولیماء الفرحانی